الکتروموتور



از کول نمایی ها و اسپویل گرایی های یک عده متنفرم:/
طرف می اید از اول تا اخر فیلم را زر زر میکند میرود به درک اعلا واصل می شود "_" حداقل خلاصه کن:/یک مومنت هم جا نینداخته:/
مگر میمیری که ان زبانت را در کامت بگیری و لال شوی و اسپویل نکنی ؟:/،ولو اینکه من بخواهم با سیخ داغ در حالی که تهدید به کور کردنت میکنم ،بازجویی ات کنم؟! :/
از قول های احمقانه ای که به خودم داده ام این است که اگر یک بار دیگر به سرم زد بروم که بگویم برایم اسپویل کنید فرقی ندارد که باشد از عمو گوگل تا مخاطبان هرچی اصلا ، دستم را سه چهار بار سوارز وار  گاز بگیرم:/قشنگ میخواهم پاچه خودم را بگیرم:/



صدای سوت در گوشش می شکند

سوت،سوت و بازهم سوت.

به یاد میاورد،همه چیز را.

قدم هایش سست میشود.

لگدی به دیوار اتاقی میزند که هیچ دری ندارد ،ناخن شصت پایش از وسط میشکند خونریزی بدی دارد.در حالی که کف اتاق پخش شده و سر کوچکش را در دست میفشارد فریاد میکشد،فریاد می کشد،فریاد میکشد

یک اسب از میان اتاق شیهه کشان میگذرد.

بدون سوار.

ان بغض متعفن و در گلو پلاسیده اش را در خفا بالا می اورد.

ناخن هایش را در گوشت دیوار فرو کرده و فریاد میکشد.

دیوار کش می اورد

حالا دیوار روبه رو اش تبدیل به جاده ی جنگلی شده است.

یک هزار تو

پاهای کثافتش را به هزار تو وارد میکند.

ضجه های  پرکینه ادم های سلاخی شده بدرقه اش میکند.

صدای سوت دوباره شروع شده است!


صدا های درون مغزم دارند دیوانه ام میکنند:/

من را از کار انداخته اند:/کاملا

مثل ادم معتادی ام که از خماری وا رفته  و میخواهد پایش را حرکت دهد و نمی تواند.راکد و بی مصرف! در نهایت هم همه به او میخندند و میگویند احمق نمی تواند خودش را جمع کند.

معتاد چه شده ام؟

خمار که شده ام؟

نمیدانم

من هیچی نمیدانم.

میگویند سعادت در جهالت است، این است سعادت من؟این کلافگی و سقوط بدون انتها؟

واقعا دنبال چه ام؟

هزار تکه شده ام و هر تکه ام ساز متفاوتی میزند،از چنگ و سه تار تا درام و گیتارموسیقی شرق و غرب،شمالی ،جنوبی،حتی فضاییاصلا فضایی ها موسیقی دارند؟اگر نداشته باشند چه؟مگر میشود؟!موجود بدون موسیقی مگر داریم؟!.موسیقی فضایی چطوری است!کاش میشد مغزم که همه را میشنود از من اطاعت کند و پاسخ دهد،ولی اسبم افسار دریده و من مغزم به زنجیر کشیده،همه چیز اشتباه است همه چیز.

《من》میگوید فیلم ببین،《من》میگوید پست بزار《من》 میگویند برو بمیر،《من》میگوید درس بخوان،《من》میگوید کتاب بخوان ،《من》 میگوید سر خرت را کج کن و از مجازی گمشو بیرون،《من 》میگوید همه تان خفه شوید.《من》میگوید از 《من》متنفر است!میخواهد《من》را بکشد و 《من》جلویش را میگیرد.دارم زیر وزن مغزم له میشوم

من میگوید 《چه مرگته ابله ؟؟!》و جواب من این است 《نمیدانم 》


بعد از اهنگ Deutschland(آلمان)دومین ترک و موزیک ویدئو از البوم جدید رمشتاین ، به نام Radioمنتشر شد.

باز هم صدای خدا گونه لیندمان در تار و پود موزیک تنیده شد و خشم ،تمسخر ،شادی لاقید، غم و غرور را در هم امیخت تا دوباره با دست حقیقت به شنونده ها سیلی محکمی بزند !

این آلبوم ۱۱ قطعه ای که هنوز اسمش مشخص نیست در ۲۷ اردیبهشت(۱۷ می)منتشر میشود.

میشود ۱۱ روز دیگر:(طاقتم طاق شده دیگر:(((

+آقااااااا،موزیک ویدئو های این آلبوم چقدر معرکه شدن(از بهت تخم چشمانش روی زمین می افتد و از خر ذوقی ضربه مغزی می شود)بعد از ۱۰ سال صبر از رمشتاین واقعا چیز دیگری هم انتظار نداشتم☆_☆

بعد از آهنگ امریکا فکر کنم این اهنگ قابلیت لال کردن صاحب نظران را تمام و کمال داشته باشد:))) 

در واقع ،چیزی که همیشه بیشتر از همه در مورد رمشتاین دوست داشته ام این بوده که اگر بخواهد تمیز و بی کثافت کاری انچنان مجابت میکند که بروی در فاز فلج مغزی؛)



Rammstein_Radio


Artist  : Rammstein

Title  : Radio

Year   : 2019

Genre :Neue Deutsche Härte_metal

 industial metal_

Origin  : Germany

Y/A : 1994_Present


سرم درد میکند.

همه اش سردرد دارم:/یکی دوهفته ای میشود که اگر در روز دو سه بار سرم تیر نکشد و از دردش دندان قروچه نروم یعنی هنوز از خواب بیدار نشده ام:/این سردرد های عصبی کلافه ام کرده:/

شاید در حال دگردیسی به اسپایدر منی ،هالکی ،چیزی باشم:/این اواخر خواب شب برایم حرام شده:/ساعت ۳،۴ شب از خستگی بیهوش میشوم و ۶،۶/۵ صبح مثل سگ زخم خورده زوزه کشان با تکرار ذکر روزانه ی فاک دِ لایف از خواب بیدار میشوم:/در طول روز هم نمیخوابم:/همان ساعاتی هم که خواب بوده ام کابوس میبینم و با حالت گند کرخی بیدار میشوم:/دارم از بی خوابی میمیرم:/قبلا روزی ۸ ساعت خواب هم یم نمیکرد،حالا

دو سه روز پیش هم متوجه شدم نمی توانم اشک بریزم:/مهم نبود چقدر بغضم بزرگ میشد ،فقط نفسم میگرفت و صدایم میبرید؛دریغ از یک قطره اشک در این سرسرا://///

حوصله ی هیچ چیز و هیچکس را هم ندارم،بیشتر از همه خودم را

هی سعی میکنم فکر نکنم میخواهم همه ی این حالات احمقانه ام را فراموش کنم ،مدام خودم میپیچانم که سعی کنم خوب باشم ،ولی یکهو نصف شب سرت را بر میگردانی و میبینی که یک هفته است نخوابیدی و الان هم ساعت ۱۱/۵شب ،هنوز بیداری.

گند میزنی به خودت دوباره ،روز از نو روزی که هیچ شکنجه از نو:/

از زنده بودن متنفرم:/


دوباره نزدیک به آن ایام تولد لعنتی ام شدیم و اخلاقم به صورت پیش فرض  روی حالت تخماتیک قرار گرفت:/نمیدانم چرا همیشه در روز تولدم از سگ هار هم بدتر و عوضی تر میشوم:/فکر کنم افسردگی بعد از زاییده شدن میگیرم:) کلا از بچگی با این روز مشکل داشتم:)فکر کنم از همان موقع هم طرفدار انقراض و نابودی بوده ام.بالاخره از ان دوران گذشتیم ،هنگام فرود در زمان رسیده و خلبان تخماتیک خاموش شده تا خلبان اصلی یعنی من کنترل پرواز را در دست بگیرد:/در واقع گند کاری هایش را ماله بکشد:///

واقعا رفتار وحشتناکی داشتم:/بیشتر از همه برای خواهرم عذاب وجدان دارم:/بدبخت چه گناهی کرده که باید بعد از ۴_۵سال کسی مثل من گریبان گیرش شود؟؛)

اعتراف میکنم خیلی اذیتش میکنم او هم هیچی نمی گویند و این است مرا خیلی به او وابسته کرده:)خیلی هم به گردنم حق دارد ولی من خیلی بد رفتار بودم تا حالا :(تصور این که یک روز اطرافم نباشد دیوانه ام میکند :(

امروز هدیه خواهرم هم رسید♡_♡کتاب 《وقتی که نیچه گریست》را برایم خریده♡_♡

میخواستم بغلش کنم و کلی گازش بگیرم،ولی طبق معمول ان صدا های بی شرف درون مغزم گفتند این لوس بازی ها چیه؟؛/خبر مرگشان://وقتی دیدم زورم به خودم نمیرسد کل احساساتم را خرج طوطی اش کردم:/همان طوطی ای خودم را جر دادم تا اسمش را فرانچسکو بگذارد ولی به خرجش نرفت و نامش شد پاملا،انقدر طوطی  را چلاندم که چشماهاش را ریز کرد عصبی شد مطمئنم بیشتر ادامه میدادم غر غر کنان گازم میگرفت:))))

جا دارد بگویم فاکینگ صدا های درون مغزم همین الان هم دارند میگویند خاک بر سرت فیلم هندی اش نکن دیگر،جوابم بهشان دقیقا این است !every body shut up!fuck offبه شما چه ربطی دارد اصلا؟فاک به همه تان عوضی ها:/

می خواهم اصلا این آهنگ را به او تقدیم کنم بروید گم شوید ،بمیرید همه تان، خواهر خودم است دوستش دارم:)))


بعد از چهار سال  در ۳۱ خرداد(۲۱ژوئن)البوم ۱۶ قطعه ای جدیدی از گروه Hollywood vampiresمنتشر میشود.

این گروه هارد راک امریکایی متشکل از اعضای اصلی: آلیس کوپر ،جو پری و جانی دپ می باشد همچنین باک جانسون،تامی هنریکسون،گلن سوبل،کریس ویس اعضای تور کنسرت هستند ، از ۲۰۱۵ فعالیتش را شروع کرده.

تک آهنگ جدیدی که از این آلبوم منتشر شده  از خوبترین آهنگ های این گروه بود به نظر من .

البته من با این گروه زیاد حال نمیکنم،ولی این گروه طرفداران پروپا قرصی دارد که اگر بخواهند بمیرند هم زیر سنگ لحد شان عکس جانی دپ و آلیس کوپر را می گذارند:)))




Who's laughing now?_Hollywood Vampires




تو بهترینی.رهایت نمیکنم.کاش میتوانستم هیچ وقت هم رهایت نکنم.نگذارم بروی میدانم که تو هم مثل من برزخی داری که در ان گم میشوی ،مثل من بحران های روانیی که امکان ندارد بروز دهی ،سرکوب هایی از جنس احساسات ،همان احساسات شکست را میگویم،چیز هایی که اغلب مردم به ان میگویند غرور،سرکوب احتیاج به بقیه و محتاج بودن ،خودت هم میدانی که من چه برج زهرماری هستم . انسانی نکته سنج و واقعیت طلب ،ان هم از نوع عصبی اش:)با این حال در برابر تو متحول میشوم،خیال پردازی میکنم،خودم  را رها میکنم و مثل بچه ها در حالی که میخواهم مدام نگاهت کنم بهانه میگیرم و لجبازی میکنم،موجودی کاملا احمق میشوم:)))بیخود نیست که میگویند خوبی رفیق واقعی این است که میتوانی در برابرش احمق باشی،تنها تو در این دنیا توانسته ای من!را از اعماق من!بیرون بکشی.فقط تو توانسته ای من را از قید خودم رها کنی و بگذاری خودم باشم.ما در ظاهر ۱۸۰ درجه اختلاف سلیقه داریم و بازهم فابریک هم هستیم:))نمیدانم چگونه تو تنها کسی هستی که نتواسته ام او ناراحت شوم ،هزاربار دعواکرده ایم اما دلیل بیشترشان حسادت بوده است:))اعتراف میکنم که شاید من سیب زمینی باشم که به اصطلاح خودت هیچ چیز به چپم هم نیست اما نسبت به تو حسودم؛)حسادت احمقانه ای است ؛))))شاید تنها کسی که هیچ وقت حاضر نباشم از عصبانیت سرش داد بزنم تو باشی ،هیچ وقت نتوانسته ام و نمیتوانم:)))بقیه ادم ها به کسی شکل تو میگویند فرشته،ولی میدانی بازهم  میدانم که هنگام خواندن این جمله میگویی تو غیر از آدم هایی:)ولی از نظر من فرشته ها مزخرف و رو اعصاب اند،کسی که همیشه خوب باشد و همیشه وظیفه اش را انجام دهد یوبس و خزعبل است پس نمیگویم فرشته ای، تو بهترین رفیقی!!!! همه چیزت را دوست دارم و کلا حال میکنم :)هرچیزی هم که مربوط به تو باشد به دلم مینشیند:)))خودت هم امیال پسرانه و سلیقه ی مردانه و خشن من را میدانی و میدانی که دست خودم نیست ،کنترلی ندارم و تو.تنها کسی که میتواند برایم رمانتیک ترین وسایل را بخرد و ان را در سرش خورد نکنم توییکه بی شک ذات من را شناخته و فهمیده ای که در زیر این همه خشم و خشونت من چه سلیقه ای دارم و چه را میتوانم قبول کنم ،دقیقا برای همین است که تو بهترینی.


هی جود،یک آهنگ غمگین بردار و سعی کن که شادش کنی !

هی جود!میدانم که تو عوض نمیشوی.

میدانم همان رواعصاب و تومخی قدیم باقی میمانی ،همانی در  بود و نبود هر چیزی دنبال دلیل است و مغزش را میترکاند تا بین دو طعم شکلاتی و زعفرانی بستنی یکی را انتخاب کند ،آخرش هم آنقدر فلسفه بافی میکند و اطلاعات قطار میکند که از هرچی بستنی در دنیا است متنفر میشود و لب به آن نمیزند.

بیا کمی آدم باش.

بیا کمی از نهیلیستی مستبدانه ات به سوی ان اگزیستانسیال رویایی ات غلت بزن،مانند آن همان غلتک های شهرداریی که خیابان را آسفالت میکشند و تو دلت پر میکشد برای بوی قیری به مشامت میدهند ،همان هایی که هروقت میبینی شان میخوایی ضربتی بپری وسط خیابان ، راننده شان را خفت کنی ،بنشینی پشت رول ،از پیاده رو تا مغازه ها ،همه ی خیابان را به فاک دهی و شیطانی بخندیهی جود.

امشب بیت بعد از یک روز اعصاب خوردکن شخمی صدایت زده و باز هم معجزه صدایش مغزت را منفجر کرده ،ازش لذت ببر،بیا فقط چند روز زبان به《ولی》و 《اما》باز نکن .من بهتر از همه میدانم که بیت با روح و روانت بیشتر از داریوش بازی میکندهی جود.

هی جود،انگشت وسط دو دستت را به همه دنیا و اول از همه به خودت نشان بده .هی جود!نگذار حال خوبت به قهقرا برود.هی جود!

هی جود!آهنگ غمگینی انتخاب کن و بهترش کن،هی جود.


دریافت

Hey Jude_Beatles

23:33روز15آوریل 2019در این لحظه سقف نتردام فرو ریخت.برای کوژپشت ،فرو ریختن این راهب پیر گوتیک ۷۰۰ ساله فروریختن یک ساختمان نبود،فروریختن سقف رویایش بود،رویا و خیال وجود عشق .بالاخره آتش شهوت کشیش فرولو شیطان شد تنش را بر تن معصوم نتردام نشست.دیشب در همین ساعت ها بود که یکی را گیر اورده بودم و برایش از آخر امان میگفتم، از شروعش از پاریس.از روزی که فرانسوی های رمانتیک جای شراب خون بنوشند ، دیگر زبانشان به آواز نچرخد و رقص به بدنشان ننشیند،وقتی که ان غرور اعصاب خورد کن عجیب و غریبشان پایمال شود و دیگر کسی در میانشان از احساسات بی غل و غش انسانی ننویسد ،میگفتم روزی که نتردام مقدس روی رودخانه در اتش بسوزد و اسکلت نجیب و نافرم کوآزیمودو برای همیشه در میان برج هایش خاکستر شود.امشب.بعد از سالها شیطان پا به زمین مقدس گذاشت و افسانه ی هوگو را  کشت ، بدون نتردام دختر کولی چگونه خدای خورشیدش ،ان فوبوس دیوثش را نجات دهد؟کلود فرولو برگشت و نتردام را اتش کشید !اتش کشید جایی که نطفه همه بود و همه چیز از ان شروع شد از محدودیت دینداری تا اعدام معشوقه و نجات جان یک بز به جای یک انسان!

 کوآزیمودو  دیگر نمیتواند ازمیلاندا ی بیهوش و نیمه جانش را بغل بگیرد از برج های دوقلو بالا برود و از اعماق قلبش که برای اولین بار در ان زندگی کوفتی اش از شادی پر شده،از ته گلویش با ان دهانش کجش فریاد بزند:بست !بست!

برجها هم خاکستر شدند مانند استخوان های ناهنجارت کوآزیمودو ،لعنت به تو.

*عکس از واشنگتن پست


حدودا ۱۳_۱۲روز است 《وقتی نیچه گریست》دارد در خانه خاک میخورد،مدام از ان کتاب بیجان زرشکی رنگ به شیوه اسکلانه ای فرار میکنم:(

نمی دانم چرا ،ازش خیلی میترسم.

من همیشه از کتاب ها میترسیدم،حتی وقتی شعر یار مهربان را در دبستان می خواندم ازشان میترسیدم:/احساس خوبی نمیدهند ،یک جوری هایی زیادی میدانند ،بعضی هایشان خیلی کامل اند باعث حسادتم میشوند:/ ،یک تکه کاغذ بی احساس که رویش احساسات را مینویسند و بعد میتواند مثل ویسکی سرت را گرم کند.برای من یکی حتی یخ هم به سردی کاغذ نیست،ولی این دیگر کتاب خیلی مغزم را رم داده

داشتم گوه میخوردم.

گفتم میترسم ازش،فکر میکنم زیادی برایم سنگین است ،حس میکنم نمی توانم درکش کنم ،خارج از توانم است نمی فهممش ،حتی از نگاهم را از جلدش را هم میم،وقتی در دست میگیرم انگار جسد یک بیگانه فضایی را نگه داشته ام همان قدر گنگ .

هروقت فکر میکنم که حداقل ورقش بزنم خاطره ی پدران و پسران تورگنیف برایم زنده میشود.البته ان موقع ۱۳_۱۴سالم بیشتر نبود که پدران و پسران را از کتابخانه عمومی گرفته بودم و خرکیف وار از لحظه رسیدن به خانه مشغول خواندن شدم،مدت زیادی در پی ان کتاب سگدو زده بودم و اشتیاق کورم کرده بود .طولی نکشید که بعد از ۱۰_۱۱صفحه خسته شدم و گرفتم خوابیدم برای چندین ساعت.وقتی بیدار شدم دوباره خواندم . میخواندم ولی سنگین بودتحت فشار روانی وحشتناکی گذاشته بودم،درک ان همه عصیان و نظر های جدید برای مغز رشد نکرده و ناقصم خیلی سنگین بود حدود سه هفته ای انقدر به این جنون ادامه دادم تا سیم بکسل هم پاره شد و نیمه های کتاب با مغزی اشفته و اعتماد به نفس مرده رفتم کتاب را پس دادم :/هنوز هم از ان کتاب میترسم،دارم برای خواندن دوباره اش بال بال میزنم شاید چند سال دیگر دوباره بخوانمش ولی حالا به اندازه کافی اشوبم نمیخواهم دیگر ان هم اضافه شود،بعضی وقت ها باورم نمیشود از ۳۰_۴۰صفحه کتاب فقط این صحنه احمقانه یادم است :

پسرک گفت :

+قورباغه را میخواهی چکار؟

ان شخص نهیلیست که اسمش را هم یادم نیست گفت:

+به تو میگویم بچه ،قورباغه را له خواهم کرد،ان را له خواهم کرد تا (این جایش را یادم نیست).چون تو هم قورباغه ی بزرگی هستی!

همین را میدانم از این کتاب و داستان معشوقه ی عموی طرف ! همین ها! :(

بدترین کابوس من این است که کتابی را که خوانده ام فراموش کنم ولی انقدر این ماجرا برایم گران تمام شده که همه چیزش از ذهنم رفته:(

نه میخواهم فرار کنم و نه میدانم مغز تحلیل این کتاب را دارم یا نه؟اگر دوباره اعتماد به نفسم به فاک برود چه؟

بحران فکری تخمی تر از این تابحال نداشته ام!


آلبومThe great warاز گروه سوئدیSabaton در 28تیر(19جولای) منتشر میشود.

و من از صبرکردن پلاسمولیز شده ام:/

 البوم جدید ۱۱کار جدید در بر دارد و کانسپت کلی اش را از جنگ جهانی دوم گرفته .تا کنون هم برای اهنگ بیسمارک[Bismarck](ان نخست وزیر نه! کشتی جنگی بیسمارک را میگوید که در ج ج ۲ ترکید) و ترک Field of verdun موزیک ویدئو منتشر کرده است.

بهترین چیزی که سبتان و شوالیه های سوئدی با شلوار های ارتشی خفنشان  در ان مهارت دارند موزیک های جنگی است ،فکر کنم اهنگی از این گروه موجود نباشد که در ان در مورد جنگی،جنگ افزاری چیزی بحث نشده باشد؛))در واقع سبتان همیشه در مورد جنگ میخواند!

+خیلی وقت بود اهنگ پست نکرده بودم ،حس میکردم موردی اشتباه است:)

:FIELDS OF VERDUN LYRICS


[Verse 1]

As the drum roll started on that day

Heard a hundred miles away

A million shells were fired

And the green fields turned to grey

The bombardment lasted all day long

Yet the forts were standing strong

Heavily defended

Now the trap's been sprung and the battle has begun


[Pre-Chorus]

Descend into darkness

303 days below the sun


[Chorus]

Fields of Verdun, and the battle has begun

Nowhere to run, father and son

Fall one by one under the gun

Thy will be done, and the judgement has begun

Nowhere to run, father and son

Fall one by one, fields of Verdun


[Verse 2]

Though a million shells have scarred the land

No one has the upper hand

From the ground above to trenches

Where the soldiers make their stand

As the trenches slowly turn to mud

And then quickly start to flood

Death awaits in every corner

As they die in the mud, fill the trenches with blood


[Pre-Chorus]

Descend into darkness

303 days below the sun


[Chorus]

Fields of Verdun, and the battle has begun

Nowhere to run, father and son

Fall one by one under the gun

Thy will be done, and the judgement has begun

Nowhere to run, father and son

Fall one by one, fields of Verdun


[Bridge]

Fields of execution turned to wasteland from the grass

Thou shalt go no further it was said, "They shall not pass!"

The spirit of resistance and the madness of the war

So go ahead, face the lead, join the dead

Though you die where you lie, never asking why


[Guitar Solo]


[Pre-Chorus]

Descend into darkness

303 days below the sun


[Chorus]

Fields of Verdun, and the battle has begun

Nowhere to run, father and son

Fall one by one under the gun

Thy will be done, and the judgement has begun

Nowhere to run, father and son

Fall one by one, fields of Verdun


Song: 

Field of verdun

Genre:metal_power metal

Released date:19 July,2019

Album:The Great war

Artist:Sabaton


قبل تر ها،زمانی که اینقدر برای خودم ارزش قائل بودم که خودم و بقیه را چیزی بیشتر از کیسه گوشت های پراز خون و کثافت میدیدم ،حول مدتی که هنوز دنیا برایم اینقدر مسخره و احمقانه نشده بود که دست راستم را برای هرچیز و هر کلمه ی موجود و ناموجود بالا ببرم و انگشت وسطم را حواله شان کنم ، بودیست،چاکرا و لوتوس های نشانه اش که با ازادی قلم بر صفحه کاغذ ایستاده بودند و روح شرقی درونشان میرقصید ،همه و همه احاطه ام کرده بود .وقتی دنیای سیذارتا* و راهبان تبتی را متصور میشدم کانزاس در جمجمه ام dust on the wind را زمزمه میکرد.

 اگر بگویم ماتحتم را برای رسیدن به روحگرایی  و حداقل دو کالبد از هفت کالبد کذایی اش جر ندادم دروغ است

بودا اخرین انسان است.

ازاد ترین و غنی ترین انسان.

ولی در هر صورت مراقبه برای من مثل این بود که از سلین بخواهی زبان درازش را در کام نگه دارد و حرف نزند، همان قدر سخت ،همان قدر عوض کننده ی شخصیت.

من باختم!انقدر قوی نبودم که بتوانم تحمل کنم ،زیر بار عنوان صلح طلب بودن و منع خشونت له شدم پس انکار هم نمیکنم، من شخصی نیستم که بتوانم بگویم نه به خشونت !

اصلا چرا خشونت نباشد؟چرا از میان تمایلات حیوانی این مورد همیشه باید به شدت سرکوب شود؟!

+ان تصور دقیقا خود من است:)))تصورم این است که در چنین موقعیتی من هم همچنین پلاکاردی نیاز دارم:)))



*بودا به معنای 《فرد هوشیار و آگاه 》،《فرد روشن 》لقب سیذارتا است


قبل تر ها،زمانی که اینقدر برای خودم ارزش قائل بودم که خودم و بقیه را چیزی بیشتر از کیسه گوشت های پراز خون و کثافت میدیدم ،حول مدتی که هنوز دنیا برایم اینقدر مسخره و احمقانه نشده بود که دست راستم را برای هرچیز و هر کلمه ی موجود و ناموجود بالا ببرم و انگشت وسطم را حواله شان کنم ، بودیست،چاکرا و لوتوس های نشانه اش که با ازادی قلم بر صفحه کاغذ ایستاده بودند و روح شرقی درونشان میرقصید ،همه و همه احاطه ام کرده بود .وقتی دنیای سیذارتا* و راهبان تبتی را متصور میشدم کانزاس در جمجمه ام dust on the wind را زمزمه میکرد.

 اگر بگویم ماتحتم را برای رسیدن به روحگرایی  و حداقل دو کالبد از هفت کالبد کذایی اش جر ندادم دروغ است

بودا اخرین انسان است.

ازاد ترین و غنی ترین انسان.

ولی در هر صورت مراقبه برای من مثل این بود که از سلین بخواهی زبان درازش را در کام نگه دارد و حرف نزند، همان قدر سخت ،همان قدر عوض کننده ی شخصیت.

من باختم!انقدر قوی نبودم که بتوانم تحمل کنم ،زیر بار عنوان صلح طلب بودن و منع خشونت له شدم پس انکار هم نمیکنم، من شخصی نیستم که بتوانم بگویم نه به خشونت !

اصلا چرا خشونت نباشد؟چرا از میان تمایلات حیوانی این مورد همیشه باید به شدت سرکوب شود؟!

+ان تصویر دقیقا خود من است:)))تصورم این است که در چنین موقعیتی من هم همچنین پلاکاردی نیاز دارم:)))



*بودا به معنای 《فرد هوشیار و آگاه 》،《فرد روشن 》لقب سیذارتا است


خریت من انتها نداردشاید هم زیادی منفی نگرم .نمی دانم کلا من هیچی نمیدانم!قسم میخورم تمام اطرافیان،چه کسی که یکبار مرا دیده چه کسی که مرا بزرگ کرده خیال می‌کنند من خودم را علامه دهر میدانم یا حداقل به خودم اطمینان دارم ،واقعا دارم به این فکر میکنم که هیچ کس !حتی یک نفر هم نیست که من را بشناسد امکان ندارد بتواند رفتار من را پیش بینی کند یا لااقل چیزی که در فکرم میگذرد بفهمند خب اینم از این ناشی می شود خودم هم خودم را نمیفهمم کلا نفهمم!الان که داشتم عنوان را می نوشتم کل زندگی ام را مرور کردم و واقعا نامید شدم !هنوز هم توانایی تشخیص خوب از بد را ندارم!واقعا چی خوب است چی بد است؟وقتی من نمیدانم که حتی خوابم یا بیدارم چه فرقی میکند؟در دنیایی که براساس نسبیات تشکیل شده من دارم خودم را جر میدهم چیزی بفهمم مسخره استحوصله ام سر رفته دارم گوه میخورم.سرم درد میکند ،تلویزیون مردیکه ای باندپیچی شده را در چشمم فرو میکند که صورتش را سوزانده اند ،چقدر از تلویزیون متنفرم:/اگر خانه خودم بود تلویزیونم را با چوب و لگد له و لورده میکردماز این که فیلم ،سریال یا هر چرند دیگری را روی تلویزیون ببینم بیزارم البته شاید بخاطر شبکه ها باشد مثلا اگر روی آمریکا چن تنظیم شده بود با مشت لهش میکردم:/toolدیگر شورش را در آورده کثافت مآب عوضی ! بعد از 13سال انتظار هی طرفدارانش را سر میخواند آلبومی که قرار بود آوریل منتشر شود هنوز نیامده .مرده شور همه شان را ببرد ،وضعیت آهنگ و فیلمی داغان است ،آنچنان هم استرس دارم که حتی نمیتوانم کتاب های درسی ام را بخوانم ،چشم دیدن دوستانم را هم ندارم  یک جور هایی زیادی با هم تفاوت پیدا کرده ایم دیگر نمیفهممشان اعصابم را بهم میریزند.امروز دیگر آرزوی عقاب بودن نکردم:/امروز آرزو میکنم کاش یک  ه ی خاکستری خدامتری بودم که چند غواص گیر آورده و دارد جرواجرشان میکند پوووووووف


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها